- غافل شدن
- غفلت کردن،
برای مثال دریغا که مشغول باطل شدیم / ز حق دور ماندیم و غافل شدیم (سعدی۱ - ۱۸۴)
بی خبر ماندن، فراموش کردن
معنی غافل شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- غافل شدن
- آگاهی نداشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فاسد شدن، تباه گشتن، هیچ شدن، ناچیز شدن
دست یافتن
برطرف شدن، دور شدن
فاصله شدن مانع اتصال شدن
فریبیدن گول خوردن، گول خوردن
درآمدن، اندر آمدن، دخول، وارد شدن
کارگرفتن شغلی را عهده دار شدن
پاک شدن بیغش گردیدن، مسخر شدن مستخلص گشتن (شهر ناحیه)
غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن
به دست آمدن، حاصل شدن، فراهم شدن
ناپدید شدن، ناپیدا گشتن، پنهان شدن
پاک و پاکیزه شدن، بی آلایش شدن، برای مثال بسیار سفر باید تا پخته شود خامی / صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی (سعدی۲ - ۵۸۷) ، کنایه از بی غل و غش شدن
پیدا شدن، آشکار شدن، نمایان شدن، یافته شدن، به وجود آمدن
فرغیشیدن اکاریدن
چیره شدن غلبه کردن پیروز شدن: مسلط گشتن: اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست. یا غالب آمدن برکسی. چیره شدن بر او: ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود. یا غالب آمدن در امری. چیره شدن در آن بر کسی: عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف
فرناساندن گول زدن گول زدن فریب دادن اغفال
فرناس خواندن فرناس دانستن غافل خواندن
به تاراج رفتن مال و متاع
فرو شدن غروب کردن (ستاره) فرو شدن
اوناکیدن، نهانیدن ناپدید شدن پنهان شدن، در محل خود حاضر نشدن مقابل حاضر شدن
اگرای گراییدن، کج شدن خمیدن میل کردن رغبت کردن گراییدن، کج شدن منحنی گشتن (ایهام بدو معنی)، در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل. (حافظ. 209)
از بالا بپائین آمدن، فرود آمدن
نافع آمدن
به کام رسیدن کامیاب گشتن
به کام رسیدن کامیاب گشتن بمقصودرسیدن
رسیدن، پیوستن: (بین بشه واصل شده می از خودی فاصل شده وز شام جان حاصل شده جانها در ودیوار را) (دیوان کبیر)، بحق رسیدن: (قابل امر وی قابل شوی وصال جویی بعد ازان واصل شوی) (مثنوی) رسیدن پیوستن
پیدا شدن
بی توجهی شدن
غافل شدن، گول خوردن
Buffer